جدول جو
جدول جو

معنی خانه کاردن - جستجوی لغت در جدول جو

خانه کاردن
منزل کردن، گرد آمدن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بَ دِ خوَر / خُرْ دَ)
بشوی نرفتن. ازدواج نکردن دختری که از سن ازدواجش گذشته
لغت نامه دهخدا
(بَ زَ دَ)
نشاء و قلمۀ درختی یا گیاهی را در زمینی کاشتن تاپس از سبز شدن و برآمدن بتوان در جای دیگر نشاند
لغت نامه دهخدا
(بَ دَ)
قایم شدن. مکان گرفتن. اقامت کردن. (آنندراج) :
اعتمادش بود از روی قیاس
خانه نتوان کرد در کوی قیاس.
مولوی.
یعنی خلاف رأی خداوند حکمت است
امروز خانه کردن و فردا تحولی.
سعدی.
در دلم تا ماه حسنش کرد امشب خانه ای
ابر نیسان شد دو چشم از گریۀمستانه ای.
میرزاصدر (از آنندراج).
، خانه ساختن. خانه درست کردن:
ای آنکه خانه بر ره سیلاب میکنی
بر خاک رودخانه نباشد معولی.
سعدی.
مکن خانه بر راه سیل ای غلام
که کس را نگشت این عمارت تمام.
سعدی (بوستان).
، خانه کردن آتش، پوشیده ماندن آتش و توسع یافتن آن چنانکه کس نبیند جای آنرا، خانه کردن کمان، کج شدن گوشه های کمان از وضع اصلی خود. (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
(کبوتر بازی) دسته جمعی پیش رفتن دسته ای کبوتران به خط مستقیم به طوری که هر یک به یک شانه (یک پهلو) پرواز کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لانه کردن
تصویر لانه کردن
لانه ساختن آشیان گرفتن مسکن گزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خانه بردن
تصویر خانه بردن
غارت کردن، دزدی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دانه کردن
تصویر دانه کردن
دانه های میوه و مانند آن را جداکردن، پراکنده کردن پریشان ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
مقیم شدن، اقامت گزیدن، ساکن شدن، لانه کردن، آشیانه ساختن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از شانه کردن
تصویر شانه کردن
لتمشيطٍ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از شانه کردن
تصویر شانه کردن
Comb
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از شانه کردن
تصویر شانه کردن
peigner
دیکشنری فارسی به فرانسوی
نازیدن به چیزی، زیاد به خود بالیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
بریدن شاخ و برگ درختان برای خوراک دام، برگ کردن شاخه های
فرهنگ گویش مازندرانی
کوبیدن یا کشیدن یا تاباندن بیضه ی حیوان به منظور از بین بردن
فرهنگ گویش مازندرانی
کم خوردن غذا و اصراف نکردن در آن
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از شانه کردن
تصویر شانه کردن
빗다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از شانه کردن
تصویر شانه کردن
کنگھی کرنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از شانه کردن
تصویر شانه کردن
চুল আঁচড়ানো
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از شانه کردن
تصویر شانه کردن
หวี
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از شانه کردن
تصویر شانه کردن
kupiga mswaki
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از شانه کردن
تصویر شانه کردن
髪をとかす
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از شانه کردن
تصویر شانه کردن
לסרק
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از شانه کردن
تصویر شانه کردن
kammen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از شانه کردن
تصویر شانه کردن
menyisir
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از شانه کردن
تصویر شانه کردن
कंघी करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از شانه کردن
تصویر شانه کردن
peinar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از شانه کردن
تصویر شانه کردن
pettinare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از شانه کردن
تصویر شانه کردن
pentear
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از شانه کردن
تصویر شانه کردن
梳理
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از شانه کردن
تصویر شانه کردن
розчісувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از شانه کردن
تصویر شانه کردن
kämmen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از شانه کردن
تصویر شانه کردن
расчесывать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از شانه کردن
تصویر شانه کردن
czesać
دیکشنری فارسی به لهستانی